تنهاترین تنها
دلم گرفته آسمون

 مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.

مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.

هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "

مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.

مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.

این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟

 

*******************

 

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.

 

آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:

عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.

ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.




نوشته شدهجمعه 25 مرداد 1392برچسب:, توسط فاطمه

 

 

سلام من یه جوجوی کشولوام هواشرده بف میاد میزالی توقلبت بمونم




نوشته شده 19 مرداد 1392برچسب:, توسط 


بسم الله الرحمن الرحیم
استجابت دعا در شب های قدر
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)می فرمایند:«فاغتنموا فُرِصَ الخیر»فرصت¬های خیر را غنیمت بشمارید، زیرا فرصت ها مانند ابر زودگذر هستند.از جمله این فرصت ها، شب های قدر است و امید استجابت دعا در این شب ها بسیار است. شبی است که در آن قرآن نازل شده است، ارزش آن از هزار ماه بالاتر و ماه تعیین سرنوشت است.بهترین کار در شب های قدر توسل به خداوند تبارک و تعالی و دعا کردن است.امید داشته باشید تا دعاهای شما مستجاب شود.
امید به رحمت خداوند در آیات سوره مریم
آیات سوره مریم بسیار شیرین هستند. زیرا آیاتی هستند که در آن خداوند رحمت خود را بر حضرت زکریا نازل کردند.حضرت زکریا از خداوند درخواست کردند:«ولم اکن بدعائکَ رب شقیّا»(سوره مریم،آیه4)خداوندا با این که پیر شده¬ام و همسرم نازا است از درگاه تو ناامید نیستم، از تو می خواهم به من فرزند عطا کنی.خداوند فرمودند:«نُبشرُکَ بغلامٍ اسمه یحیی»(سوره مریم،آیه7)تو را به فرزندی به نام یحیی بشارت می دهم.وقتی بشارت خداوند از طریق وحی به حضرت زکریا نازل شد، تعجّب کرد و فرمود:«انّی یکونُ لی غلامٌ»(سوره مریم،آیه8)خداوندا چگونه به من پسر می دهی؟«و کانَت امرَأتی فی عاقِراً»(سوره مریم،آیه8)همسر من نازا و پیر است.خداوند فرمود:«قال کذلک قال ربُک هو عَلَیَّ هَینٌ»این کار برای من آسان است«و قد خَلَقتُکَ من قبل و لَم تَکُ شیئا»(سوره مریم،آیه9)وقتی تورا آفریدیم چیزی نبودی.
این آیات نشان دهنده این است که انسان باید در زندگی امید داشته باشد،شب های قدر از خداوند تبارک و تعالی بخواهیم به ما سرنوشت خوب بدهد، زیرا همه کارها در نزد خداوند آسان است.




نوشته شدهشنبه 5 مرداد 1392برچسب:, توسط فاطمه
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.